چند نكته پند آموز از زبان امام موسی كاظم (ع)


: امام موسی كاظم (ع) هفتمین امام شیعیان همانند دیگر ائمه اطهار علیهم السلام سخنان پندآموز و هدایتگری دارند كه توجه به هر یك از این فرمایشات راهی از معرفت و دانایی را به روی انسان می گشاید.

در این مطلب به برخی از روایات نقل شده از این امام بزرگوار در سالروز شهادت ایشان اشاره می شود تا هر كس به اندازه درایت خود از چشمه زلال عرفان و اندیشه خردمندانه ائمه اطهار علیهم السلام برگرفته و مسیر سعادت دنیوی و اخروی را بپیماید.
 
- امام كاظم ‏(ع) فرمودند: سه چیز تباهي مي‏آورد: پیمان شكني، رها كردن سنت و جدا شدن از جماعت.
 
- كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
 
- اگر به تعداد اهل بدر (مومن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مي‏كرد.
 
- كسي كه هر روز خود را ارزیابي نكند، از ما نیست.
 
- در هر چیزي كه چشمانت مي‏بیند، موعظه‏اي است.
 
- هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مي‏دارد.
 
- هر گاه سه نفر در خانه ‏اي بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مي‏كند.
 
 - مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خودداري كني و آنگاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كني.
 
 - مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببري؛ چیزي از آن باقي بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.
 
- خیر برسان و سخن نیك بگو و سست راي و فرمان‏برِ هر كس مباش.
 
- مصیبت براي شكیبا یكي است و براي ناشكیبا دوتا.
 
 - شكیبایي در عافیت بزرگ‏تر است از شكیبایي در بلا.
 
 - كم گویی، حكمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی كه آسایش نیكو و سبكباری و سبب تخفیف گناه است.
 
 - از شوخی خودداری كن زیرا شوخی جلوه معنوی تو را می زداید.
 
 - مشورت با خردمند خیرخواه، یمن و بركت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد ، مبادا مخالفت كنی كه مخالفتش هلاكت بار است.
 
- چیزی نیست كه چشمانت آن را بنگرد، مگر آن كه در آن پند و اندرزی است.
 
- همانا برای خداوند بر مردم دو حجت است، حجت آشكار و حجت پنهان، اما حجت آشكار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان و حجت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.
 
- صبر بر تنهایی، نشانه قوت عقل است، هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالی تعقل كند از اهل دنیا و راغبین در آن كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت كرده و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او و در نداری توانگری او و در بی تیره و تباری عزت او.
 
- برای هر چیزی دلیلی باید و دلیل خردمند تفكر است و دلیل تفكر خاموشی.
 
- به راستی كه با ارزش ترین مردم كسی است كه دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
 
- بهترین چیزی كه به وسیله آن بنده به خداوند تقرب می جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیكی به پدر و مادر و ترك حسد و خودبینی و به خود بالیدن است.
 
- خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی كم حیا كه باكی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است.
 
- از كبر و خودخواهی بپرهیز، كه هر كسی در دلش به اندازه دانه ای كبر باشد، داخل بهشت نمی شود.
 
- همنشینی با اهل دین، شرف دنیا و آخرت است.
 
 - بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این كه خردمند و امانت داری در میان آنها بیایی كه (در این صورت) با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده های شكاری.
 
 
- مومن همانند دو كفه ترازوست، هرگاه به ایمانش افزوده شود، به بلایش افزوده شود.
 
 
- ندا كننده ای در روز قیامت ندا می كند: آگاه باشید، هر كه را بر خدا فردی است برخیزد، و برنمی خیزد، مگر كسی كه گذشت كرده و اصلاح بین مردم كرده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.
 
 
- هرگاه مردم گناهان تازه كنند كه نمی كردند ، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد كه به حساب نمی آوردند.
 
 
25 رجب مصادف با سالروز شهادت امام موسی كاظم (ع) بر تمامی دوستداران و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت تسلیت باد.

خاطرات خواندنی از مجاهد نستوه؛ شهید آیت‌الله سعید


"هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام رفتم، می خواستم با ایشان مذاكره كنم، امام آماده نماز بودند، وقتی منظورم را فهمید، اندكی نماز را به تأخیر انداخت. به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی كه من كرده ام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران كمتری خواهید داشت."

امام فرمودند: "سعیدی! چه می گویی؟! به خدا قسم، اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، من چون این راه را حق یافته ام، از پای نخواهم نشست."

"با شنیدن سخنان امام، چنان دل‌گرم شدم، كه روح تازه ای در وجودم دمیده شد و ایمان بیشتری به قیام و حركت امام پیدا كردم."

 
آيت‌الله شهید سيد محمدرضا سعيدي در دوم اردبيهشت ماه 1208 هجري شمسي در منطقه «نوغان» مشهد در خاندان علم و فقاهت و سيادت ديده به جهان گشود.
 
فرزند آيت‌الله سعيدي درباره خصلت مردم خواهي شهید مي‌گويد: «...يكي از روزها كه از مسجدشان، مسجد موسي‌بن جعفر(ع) در خيابان غياثي تهران به منزل آمدند، ديديم عبا روي دوش‌شان نيست. از ایشان پرسيديم: «عباي‌تان چه شد؟» گفتند: «‌سر راه مرد فقيري ديدم كه از سرما مي‌لرزید، عبايم را روي دوشش انداختم. من ديدم كه حالا قبا دارم و فعلا به عبا احتياج زيادي ندارم؛ پس نبايد فرد مسلماني از سرما بلرزد و من هم عبا داشته باشم و هم قبا. يكي از آنها برايم كافي بود.»
 
در همسايگي ما‌، يك راننده تاكسي زندگي مي‌كرد كه وضع خوبي نداشت. او تعريف مي‌كرد كه يك روز صداي نفس نفس زدن يكي را شنيدم كه از پله‌ها بالا مي‌آيد. محل سكونت ما در طبقه سوم بود. وقتي نگاه كردم، آيت‌الله سعيدي را ديدم كه يك گوني زغال به دوش گرفته بود و براي ما مي‌آورد.»
 
شهید سعیدی در سفرهايش به شهرستان ها، مبارزه بي‌وقفه‌اي را عليه رژيم شاه آغاز كرد. فرزند ايشان مي‌گويد:
 
"در زمان آيت‌الله العظمي بروجردي بود كه پدرم به دعوت مردم آبادان به آن شهر مي‌رود. در آن زمان، عكس ثريا همسر شاه را در روزنامه‌ها چاپ كرده بودند. حالا چه كاري كرده بود كه اين عكس را انداخته بودند، نمي‌دانم؛ اما هرچه بود همين موضوع، مورد اعتراض آقاي سعيدي قرار مي‌گيرد و در منبر مطالبي بر ضد شاه و خانواده‌اش مي‌گويد كه همين مسئله باعث دستگيري و زنداني شدنش مي‌شود. يكي از روحانيون معروف آبادان (آقاي قائمي) وساطت مي‌كند و فرماندار نظامي آبادان به اين شرط قبول مي‌كند كه آقاي سعيدي بگويد آن سعيدي كه بر ضد همسر شاه حرف زده است، من نيستم و فرد ديگري است و دستگيري من به خاطر تشابه اسمي بوده است. روز ديگر كه آقاي سعيدي با فرماندار نظامي رو به رو مي‌شود و از او مي‌پرسند كه: «آيا شما همان سعيدي هستيد كه در منبر به زن شاه بد و بيراه گفتيد؟» سعيدي بلافاصله جواب مي‌دهد: «بله، من همان سعيدي هستم و آن حرف ها را همين چند روز پیش گفتم» آقاي سعيدي در زندان مي‌ماند تا با وساطت‌هاي فراوان بعدي آزاد مي‌شود.
 
با ورود آيت‌الله سعيدي در سال 1345 به مسجد موسي‌بن جعفر (ع)، شرق تهران دچار تحولي شگرف شد و نوجوانان و جوانان جذب مسجد شدند. امام خميني در نامه‌اي كه در 15 بهمن 1344 از نجف براي آيت‌الله سعيدي فرستاد، از هجرت او به تهران ستايش كردند: «از اينكه به تهران تشريف برده‌ايد از جهتي خوش‌وقت شدم، چون از هرجا بيشتر محتاج به علماي عاملين دارد. مساعي جميله جنابعالي مورد تقدير و تشكر است."
 
آيت‌الله سعيدي از نخستين كساني بود كه در آن برهه از زمان به تعليم و تربيت بانوان و آشنا كردن آنان با احكام اسلامي مبادرت ورزيد. اين اقدامات در شرايطي صورت مي‌گرفت كه تمام تلاش رژيم شاه در جهت تبليغ ابتذال فرهنگي غرب و كشاندن زنان به فساد و تباهي بود.
 
آيت‌الله سعيدي،‌ تبليغ مسائل اسلامي و مبارزه با رژيم را تنها در مسجد متمركز نكرد و دامنه فعاليت‌هاي خود را به نواحي خارج از تهران نيز گسترش داد. او براي اين كار خود، منطقه «پارچين» را كه به قول شهيد «پاي هيچ آخوندی بدانجا نرسيده بود»، برگزيد و در چند سفري كه به روستاهاي آن نواحي كرد، مردم را پاي سخنان افشاگرانه خود نشاند. او در اين راه، متحمل زحمات فراواني شد و به رغم تهديدها و ايجاد تنگناهاي ساواك، به كار خود ادامه مي‌داد. خاطرات سيد محمد سعيدي فرزند بزرگ ايشان، نشان از زحمت هايي دارد كه آيت‌الله سعيدي براي رفتن به پارچين متحمل مي‌شد:
 
"يكي از شب ها كه قرار بود پدرم به پارچين برود، اتومبيلي براي رفتن به آنجا پيدا نكرد. او علاقه داشت حتماً به پارچين برود. من يك موتور گازي داشتم. پدرم از من خواست او را با موتور تا ميدان خراسان برسانم تا از آنجا اتومبيلي پيدا كند و به پارچين برود. بعداً گفت:«تو با موتور به ميدان خراسان برو، از آنجا به بعد من پشت سر تو سوار مي‌شوم و از طريق جاده گرمسار به روستايي مي‌رويم كه قرار است در آنجا سخنراني كنم». من قبول كردم و با موتور به اول جاده مسگرآباد، نزديك گورستاني كه مرحوم شهيد نواب صفوي در آنجا مدفون است، رفتم و منتظر ايستادم. بعد از مدتي پدرم رسيد و بر ترك موتور گازي سوار شد و حركت كرديم. کمی كه رفتيم، به يك جاده فرعي رسيديم. در اين موقع، شمع موتور جمع شد و موتور به پت پت كردن افتاد و يك‌مرتبه خاموش شد. شمع اضافي هم براي عوض كردن نداشتيم. تا روستا راه زيادي مانده بود. اتفاقاً در آن شب، مهتابي در آسمان ديده نمي‌شد و هوا كاملاً تاريك بود. پدرم عبايش را جمع كرد و روي دوشش انداخت. من هم موتور گازي خاموش را روي دست‌هایم گرفته بودم و همين طور مي‌رفتيم. مقداري كه راه رفتيم، پدرم گفت: «‌محمد! من يك صلوات مي‌فرستم، تو هم موتور را بگذار و يكي دو تا پا بزن،ان شاء‌الله روشن مي‌شود.» من موتور را روي زمين گذاشتم. پدرم صلواتي فرستاد، من پا زدم و موتور ناگهان روشن شد. بار ديگر پدر بر ترك موتور سوار شد و خود را به روستا رسانديم. ايشان آن شب به منبر رفت و سخنراني كرد و فردايش هم با همان موتور به تهران بازگشتيم."
 
در تاريخ 29/2/45 يكي از ماموران ساواك با مراجعه به منزل آيت‌الله سعيدي به او هشدار داد مراقب گفتار و رفتار خود باشد؛ اما ايشان در پاسخ اظهار داشت: «من شخصي هستم مستقل و از كسي تبعيت نمي‌كنم و تحت تاثير هم قرار نمي‌گيرم. البته آدمي ماجراجو و آشوب طلب نيستم، ولي معتقدم كه آيت‌الله خميني يك روحاني واقعي، شريف، پاك و صحيح‌العمل و قابل احترامند و از مقام و شخصيت ايشان بايد در هر محفل و مجلسي تقدير و تمجيد کرد. من از دستگاه و دولت صحبت نمي‌كنم، اما ناچارم از طبقه روحانيت تجليل کنم."
 
پس از اينكه ساواك متوجه شد آيت‌الله سعيدي كسي نيست كه به تهديد و ارعاب مزدوران رژيم وقعي بگذارد، او را در تاريخ 8/5/45 به اتهام «اقدام عليه امنيت داخلي مملكت» از طريق شهرباني دستگير كرد و به زندان قزل‌قلعه انداخت و پس از اينكه مدتي در زندان به سر برد، دادگاه نظامي در يك محاكمه فرمايشي، وي را به دو ماه زندان محكوم كرد. ايشان پس از گذراندن دوره محكوميت، در تاريخ 11/7/45 از زندان آزاد شد، پس از ازادي اخطارهاي مكرر ماموران ساواك و شهرباني فايده‌اي نبخشيد، بلكه بر عكس، هر زمان كه به او اخطار مي‌شد، بر شدت تبليغات خود و حملاتش عليه رژيم مي‌افزود. اين وضع تا آنجا ادامه يافت كه شخص سپهبد نصيري رئيس ساواك در نامه‌اي به شهرباني كل كشور تاكيد كرد:
 
«... نامبرده بالا سعيدي، كماكان به همان رويه ناصواب گذشته و بلكه حادتر ادامه داده و مرتباً در منابر خود سخنان تحريك‌آميز و اغواكننده بيان مي‌دارد، علي‌هذا با توجه به فرا رسيدن ماه مبارك رمضان و اينكه ادامه چنين وضعي به مصلحت نمي‌باشد، خواهشمند است دستور فرماييد به نحو مقتضي از تحريكات مضره اين شخص جلوگيري و نتيجه را به اين سازمان اعلام دارند.»
 
اداره شهرباني به استناد همين نامه آيت‌الله سعيدي را ممنوع‌المنبر و به او اخطار كرد، اگر قدم روي منبر بگذارد، روانه زندان خواهد شد. ايشان چاره را در اين ديد كه به منبر نرود، اما در حال ايستاده و نشسته به سخنراني بپردازد. ساواك در گزارشي مي‌نويسد: «عده‌اي از بازاري ها با سعيدي ملاقات كردند و يكي از حاضرين كه مشخصاتش معلوم نشد، خطاب به سعيدي اظهار داشت: آقاي سعيدي! اگر تمام معممين مثل شما بودند، كار ما با دولت يك‌طرفه مي‌شد و دولت هر روز يك بدبختي سر ملت نمي‌آورد.»
 
آيت‌الله سعيدي از ابتدا خود را براي شهادت در راه اسلام و آرمان‌هاي امام خميني آماده كرده بود. خاطره‌اي در اين زمينه از سوي فرزند ايشان (سيد محمد سعيدي) مناسب است:
 
"بعد از شهادت پدرم، دست‌خطي از ايشان در پشت كتاب مواعظ العدديه پيدا شد. آن دست‌خط را آيت‌الله خزعلي، شهيد مطهري و دايي‌مان آقاي طباطبايي هم ديده‌اند من و برادرانم هم ديده بوديم. آقاي هاشمي رفسنجاني هم ظاهراً ديده بودند. پدرم با خط خود نوشته بودند:‌ «شبي در خواب ديدم كه به منزل آقاي خميني مي‌روم. در بين راه علامه طباطبايي را ديدم. ايشان مرا صدا زدند و با هم تا آستانه منزل‌شان رفتيم. علامه به من فرمودند: من ديشب حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را در خواب ديدم كه به من گفتند به سعيدي بگو به اينجا بيا، چيزي نيست، ما نگهدار توييم... وقتي از خواب بيدار شدم شكر خدا را كردم و اين خواب را پشت اين كتاب مواعظ العدديه نوشتم. اين مسئله مربوط به زماني است كه مرحوم پدرم به خاطر طرفداري از حضرت امام، همه روزه در معرض دستگيري و گرفتاري بود."
 
سخنان تند، نامه ها و بيانيه‌هاي افشاگرانه آيت‌الله سعيدي، رژيم شاه را به وحشت انداخت. ساواك مطمئن بود كه آيت‌الله سعيدي،‌ علما را به صدور فتوا عليه اين گونه قراردادها راضي خواهد كرد؛ از اين رو تمام نيروهاي خود را براي اقدامي غير انساني بسيج كرد.
 
آیت الله سعيدي روز 11 خرداد 1349 پس از اقامه نماز به خانه رفت. ساعت يك بعدازظهر بود و او براي ناهار و استراحت آماده مي‌شد كه ساواك به منزلش يورش برد و پس از به هم ريختن اثاثيه خانه و پراكنده كردن كتاب‌ها و نوشته ها او را از خانواده‌اش جدا كرد. سعيدي را به زندان قزل قلعه بردند و در سلول انفرادي تنگ و تاريكي انداختند و ده روز او را با شديدترين وجهي شكنجه كردند؛ اما آيت‌الله سعيدي با وجود تحمل تمام شكنجه‌ها تسليم نشد. برگه‌هاي بازجويي او كه پس از پيروزي انقلاب به دست آمد، نشان‌دهنده اين مسئله است كه ايشان به‌رغم همه تهديدها و ارعاب‌هاي بازجوها و شكنجه‌گران، هنگام نام بردن از امام خميني از ايشان به عنوان «حضرت آيت‌الله خميني» ياد كرده، اما وقتي مجبور بوده از محمدرضا پهلوي اسمي ببرد و يا بنويسد، به كلمه «شاه» بسنده مي‌كرده و از دادن القاب و عناويني مثل «شاهنشاه» و «آريامهر» خودداري مي‌نموده است.
 
نهايتاً‌ ساواك در شرايطي قرار گرفت كه از بين بردن آيت‌الله سعيدي را براي آينده رژيم، امري ضروري دانست. رژيم بر آن بود تا با كشتن اين روحاني مجاهد، ضرب شستي به ديگر علما و روحانيون و به ويژه هواداران امام خميني نشان دهد تا از آن پس جرئت اعلام پشتيباني از رهبري امام را به خود راه ندهند و در عين حال، خود را از خطري كه وجود سعيدي برايشان داشت برهانند. بر اين اساس، طرح قتل آن مجاهد نستوه را در شامگاه روز 20 خرداد ماه 1349 به اجرا درآورد و قلبي را كه ساليان دراز به عشق اسلام و امام خميني مي‌تپيد، براي هميشه از كار انداخت.
 
شب پنجشنبه 20 خرداد ماه 13349 (6 ربيع‌الثاني 1390) برق زندان قزل‌قلعه يكباره قطع شد و زندان در تاريكي فرو رفت. پس از لحظه‌اي چند تن،‌ شتابان وارد سلول شدند و فريادي از داخل سلول به گوش رسيد و سپس سكوتي مرموز بر زندان سايه افكند.
 
زندانياني كه در كنار سلول مرحوم سعيدي بودند نتوانستند بفهمند چه جرياني روي داده است و آن چند تن چه كساني بودند و در سلول چه كار داشتند و چه كردند و فريادي كه در سلول طنين افكند از چه كسي بود. ديري نپاييد كه برق زندان روشن شد. زندانياني كه حس كنجكاوي‌شان تحريك شده بود، به سلول مرحوم سعيدي سركشيدند و با منظره وحشتناك و فاجعه باري روبه‌رو شدند. سعيدي با وضعي غيرعادي در گوشه سلول افتاده و عمامه به دور گردن او حلقه شده بود. با سروصدا و داد و فرياد زنداني‌ها، ماموران نگهباني سر رسيدند و در سلول را باز كردند و او را از سلول بيرون آوردند و عمامه را از گردنش باز كردند؛ اما ديگر دير شده بود و سعيدي، رادمردي كه يك لحظه از افشاگري و روشنگري عليه شاه دم فرو نمي‌بست، به دست دژخيمان شاه به شهادت رسيده و روح او به ملكوت اعلي پرواز كرده بود.
 
نويسنده كتاب نهضت امام خميني در مورد چگونگي و علت نوشتن وصيت‌نامه شهيد سعيدي مي‌نويسد:
 
"بنا به گفته بعضي از زندانيان سياسي بازداشتگاه قزل قلعه كه در كنار سلول شهيد سعيدي بودند، در ساعت 3 بعدازظهر روز 20 خرداد ماه 1349، چند ساعت پيش از آنكه او را به آن صورت فجيع به شهادت برسانند، سعيدي را به بازجويي بردند و ديري نپاييد كه به سلول بازگرداندند. گويا در بازجويي او را وادار كردند كه وصيت‌نامه خود را بنويسد تا چنين وانمود كنند كه چون نيت خودكشي در سر داشته، وصيت‌نامه خود را تنظيم كرده است! و شايد آن شهيد از شيوه برخورد آنان دريافته است كه قصد از بين بردن او را دارند و از اين رو شخصا به نوشتن وصيتنامه مبادرت كرده باشد و ممكن است در ساعت 3 بعدازظهر آن روز كه او را براي بازجويي برده‌اند، دادگاه نمايشي و فرمايشي تشكيل داده،‌ او را رسماً‌ به اعدام محكوم كرده باشند، از اين رو آن شهيد اقدام به نوشتن اين وصيتنامه كرده باشد."
 
"ساواك بر آن نبود كه وانمود كند سعيدي خودكشي كرده است،‌ زيرا هدف آنان از كشتن او ايجاد رعب و وحشت در ميان اجتماع به ويژه در جامعه روحانيت بود و از اين رو مي‌بينيم صورت جلسه‌اي كه پيرامون علت مرگ او تنظيم شده متفاوت و ضد و نقيض است. ساواك در گزارشي ادعا كرده است كه «نامبرده در حدود ساعت 21 روز 20/3/49 با استفاده از خاموشي برق منطقه به وسيله فرو نمودن دستمال به حلق خود خودكشي كرده است.» در گزارش ديگري اعلام كرده است: «مرگ او را خونريزي لوزالمعده تشخيص داده‌اند!» و سپهبد مقدم در بخشنامه‌اي به ادارات ساواك مدعي شده است كه: «بر اثر سكته قلبي در زندان فوت نموده است.» و نظر رئيس اداره پزشكي قانوني اين است كه: «مرگ نامبرده شوك ناشي از ضربه به شبكه عصبي خورشيدي تعيين مي‌شود.» اين ضد و نقيض‌گويي‌ها بازگوكننده اين نكته است كه ساواك مي‌خواست مرگ سعيدي را مرموز و مشكوك جلوه دهد تا بتواند نقشه خود را براي ايجاد رعب و وحشت به بهترين نحو به مرحله اجرا درآورد.»
 
جنازه شهيد سعيدي را به خانواده‌اش تحويل ندادند. بامداد روز 21/3/49 ماموران ساواك به منزل آن مرحوم در خيابان غياثي رفتند و فرزند بزرگ او سيد محمد را به زندان قزل قلعه بردند. سيد محمد سعيدي مي‌گويد:
 
"تا روزي كه ايشان را به شهادت رساندند، اجازه هيچ‌گونه ملاقاتي را به اعضاي خانواده‌اش ندادند. هر وقت مراجعه مي‌كرديم، مي‌گفتند: امروز روز ملاقات نيست. يك روز كه براي ملاقات رفته بوديم‌، نزديك ظهر بود. يك وقت ديديم يك آمبولانس سفيد رنگ از توي زندان بيرون آمد. خانواده زندانيان سياسي كه هر روز در خارج از زندان اجتماع مي‌كردند،‌ زاري و شيون كردند و توي سرشان زدند. هر كس تصور مي‌كرد كه يكي از بستگانش را در زندان كشته‌‌اند. من و ديگر اعضاي خانواده‌مان غافل از آنكه در داخل آن آمبولانس، جنازه پدرم بود، تا چند ساعت بعدازظهر روز 21 خرداد 49 در خارج از زندان مانديم و چون از ديدن پدر مأيوس شديم به منزل بازگشتيم.
 
وقتي به منزل رسيديم، چند دقيقه بعد، اتومبيلي كه متعلق به ساواك بود به منزل ما آمد و يكي از ماموران گفت: شناسنامه پدرتان را بدهيد و به من كه پسر بزرگ تر بودم، گفت: همراه من براي ملاقات پدرتان بياييد. من سوار اتومبيل شدم، اما جايي را كه رفتيم نمي‌شناختم و نمي‌دانستم اينجا پزشكي قانوني است. آن‌ها هم به من نگفتند كه اينجا كجاست. وقتي به آنجا رسيديم، يكي از آنها كه بعداً فهميدم، دكتر جواني است (همان كسي كه بعد از انقلاب اعدام شد)، به من گفت: به شما تسليت مي‌گويم! من اصلاً باور نمي‌كردم كه اتفاقي افتاده باشد. مات و مبهوت ايستادم. در آن موقع،‌ آقاي دكتر سيد محمود طباطبايي رئيس پزشكي قانوني، مرا توي اتاقش خواست و از من پرسيد: «قضيه پدرت چه بوده است؟»‌ من مقداري اين پا و آن پا كردم و حرفي نزدم. او گفت: «پسرم، به من اعتماد كن، اگر چيزي هست بگو» من هم آنچه از مبارزات پدرم مي‌دانستم و جريان دستگيري او توسط ساواك را برايش گفتم. خلاصه اينكه به اتفاق آنان، جنازه پدر را به وادي السلام قم برديم. جنازه را بيرون آوردند. بدنش مجروح بود،‌ دكتري جوان و ازغندي كه از ماموران ساواك بودند، در آنجا حضور داشتند. با اينكه جنازه پدرم را مي‌ديدم باورم نمي‌شد كه او را كشته باشند. شخصي به نام محمدي يا محمدزاده كه رئيس ساواك قم بود و عده‌ ديگري كه در آنجا بودند، منتظر عكس‌العمل من بودند. من در اين موقع به جنازه پدرم چشم دوختم و پنداري كه خدا، اين جملات را بر زبانم جاري كرد:
 
پدر! شما پيش رسول‌الله روسفيديد.
 
پدر! شما پيش خميني روسفيديد.
 
پدر! خودت بهتر از ما مي‌دانستي كه الدنيا سجن المؤمن و جنه الكافر
 
پدر! تو به آرزوي خود رسيدي.
 
پدر! بخند. من هم به سعادتي كه تو به آن رسيدي مي‌خندم.
 
ماموران ساواك با چشمان از حدقه درآمده، گويي لال شده بودند و هيچ حرفي نمي‌زدند و فقط به حرف ‌هاي من گوش مي‌دادند.
 
از غسالخانه بيرون آمدم. جنازه پدرم را دفن كردند. من بلافاصله به قم و به خانه آيت‌الله رباني شيرازي رفتم. او در خانه نبود. به خانواده‌اش گفتم كه پدرم را شهيد كرده‌اند. ماموران ساواك همه جا مرا تعقيب مي‌كردند. من ديگر در قم نماندم. سوار ماشين شدم و به تهران آمدم. وقتي به خانه رسيدم، مادرم با ديدن قيافه من، پنداري به قضيه پي برد. خطاب به من گفت: «محمد! چي شده؟» گفتم:‌ « چيزي نشده، پدرمان راحت شد. شما برو لباس سياه بر تن كن و براي ما بچه‌‌ها هم لباس سياه بياور كه حالا وظيفه ما سنگين‌تر شده است."
 
چهل روز از شهادت پدرم مي‌گذشت. خانواده ما براي برگزاري مراسم چهلم به سر قبرش در وادي‌السلام قم آمد. من هم حضور داشتم. خدا رحمت كند شهيد محمد منتظري را. او هم در آنجا بود. او به وسيله يكي از خانم‌ها به مادرم پيغام داد: «چون شما در شرايط عاطفي خاصي هستيد و كسي جرأت اعتراض به شما را ندارد، فرصت خوبي است كه با فرياد بگوييد شوهر مرا شاه كشته است و اين جمله را مرتب تكرار كنيد تا توجه افرادي كه به گورستان وادي‌السلام آمده‌اند به موضوع جلب شود و آنها نيز از موضوع مطلع شوند و بدانند كه شوهر شما به دستور شخص شاه كشته شده است!»
 
خاطراتی شنیدنی از خانواده، دوستان و شاگردان شهید
 
آیت الله یزدی: عامل مهم‎تری که موجب شهادت ایشان شد، صراحت خاص ایشان و تاکیدی بود که مستقیما متوجه خیانت‌های شاه و آمریکایی ها کرد. ایشان اولین کسی بود که با صراحت مخالفت و شدت مخالفت با این‎ها را اعلام کرد. ظاهرا تاریخ هم تایید می کند که قبل از ایشان کسی با این صراحت این طور علیه شاه و اربابان او اعلام موضع نکرده بود. ایشان پیش‎گام شد و این سد را شکست و معمولا دشمنان نمی‌توانند سد شکنان را تحمل کنند.
 
آیت الله خزعلی: در شنيدن و گرفتن درس روحيه خوبي داشت. هم درس و هم دركارهاي ديني پشتكار عجيبي داشت و وقتي احساس وظيفه مي‌كرد، بسيار پايبند مي‌شد. ممكن است اشخاصي اظهار كنند، پايبنديم، ولي در هنگام عمل و موقعي كه شرايط دشوار مي‌شود، وازدگي پيدا مي‌كنند و ادامه نمي‌دهند، ولي ايشان در كارها ثابت قدم بود و با استقامت، تا موضوع نهضت پيش آمد و اعلاميه امام و مبارزات كه اين مرد، استقبال مي‌كرد.
 
حجتی کرمانی: شهید آیت الله سعیدی یکی از مستشکلین درس امام بود که البته ایشان کم صحبت می‌کردند، ولی امام پاسخ ایشان را با یک محبت و لطف خاصی می‌دادند حتی یک مرتبه با یک عبارتی که حاکی از عشق و علاقه خاص امام به آیت الله سعیدی بود. قریب به این مضمون که "قربان جدت بروم" که حاکی از محبت زیاد امام به ایشان بود، پاسخ دادند. حتی این لحن را من در مورد حاج آقا مصطفی هم ندیده بودم. البته این علاقه دو طرفه بود. یعنی هم آیت الله سعیدی به امام علاقه شدیدی داشت و هم امام این شاگردشان را به شکل ویژه‌ای دوست می‌داشتند.
 
حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی: رابطه امام با شهید سعیدی مافوق روابط ایشان با دیگر شاگردان و طلاب فاضل حوزه علمیه قم بود. نامه های شهید به امام و پاسخ‌های ایشان، نشان دهنده ارتباط عمیق آن دو نسبت به هم است. تعبیراتی که شهید در نامه‌های خود به کار می‌برد عمق علاقه و ایمان وی به عرفان و مقام والای معنوی امام را نشان می‌دهد تا آنجا که نامه‌ها را قبل از امضای خود با کلمه "عبدک" خاتمه می‌داد. نام ايشان، به عنوان نخستين روحاني و عالم شهيد در راه پيشرفت انقلاب پس از تبعيد امام خميني، هميشه جاودانه خواهد ماند و تاريخ معاصر ايران، هرگز ايشان را فراموش نكرده و از ياد نخواهد برد.
 
حسین شریعتمداری: از ویژگی‌های شهید این بود که همیشه به یک بهانه‌ای نام امام را روی منبر به زبان می‌آوردند. حتی اگر شده در حد گفتن یکی مسئله؛ منبرشان که تمام می‌شد مسئله را از قول همه آقایان می‌گفتند و در پایان هم می‌گفتند " و اما نظر مراد ما آن سفر کرده ای که هر کجا هست خدا به سلامت بداردش، حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله الموسوی الخمینی..." آن موقع هم رسم بود وقتی نام امام را می‌بردند، مردم صلوات می‌فرستادند.
 
حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی: علیه سرمایه‌داران آمریکایی در ایران اعلامیه نوشت و با جرات و جسارت پخش کرد. او خطاب به علما نوشته بود که شما چرا خواب هستید؟ برای ساختن سینمای قم فریاد می‌زنید اما برای سرمایه‌گذاری آمریکا در ایران اعتراض نمی‌کنید؟ به خاطر این اعلامیه دستگیر و شهیدش کردند.
 
مرضیه دباغ: من جایی نیست سخنرانی نداشته باشم و نامی از شهید سعیدی نبرم. بسیاری می‌گویند تو تنها شاگرد ایشان هستی که اینقدر نام ایشان را می‌بری. شهید سعیدی در شرایطی سخنرانی های متهورانه، صریح و روشنگرانه‌شان را ایراد می‌کردند که کسی جرات حتی اشاره به نام امام را هم نداشت و ایشان با صراحت و شجاعت هم نام امام را می‌آورد و هم فتوای ایشان را مطرح می‌کرد. شهید سعیدی حتی در آن شرایط خفقان و وحشت، بحث های آموزش نظامی را مطرح می‎کرد و به جوان‌ها آموزش نظامی و جنگ تن به تن می‌‎داد.
خانم بی بی خدیجه طباطبایی همسر شهید سعیدی: هربار به شهید می‌گفتم به من و به 9 فرزندتان رحم کنید، کمی احتیاط کنید می گفتند بچه‌های من خدایی دارند. من بچه ها را خلق نکرده‌ام خودش خلق کرده و خودش هم مراقبت می‌کند.
 
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد سعیدی ( فرزند ارشد شهید): مسئله اخلاص ایشان خیلی نمود داشت. در همه امور مخصوصا مبارزه ایشان خیلی خلوص داشتند، یک زمانی خدمت استادمان آیت الله وحید خراسانی بودیم ایشان می‌فرمودند: " من در میان مبارزین کسی را با اخلاص تر از پدر تو ندیدم."
 
حجت الاسلام سید حسن سعیدی ( فرزند شهید): بعد از وقتی امام به ایران تشریف آوردند ما را به حضور پذیرفتند و خانوادگی رفتیم آنجا و برادر بزرگترم تا آمدند درباره شهید سعیدی صحبت کنند امام با اینکه هیچ وقت حرف کسی را قطع نمی‌کردند، همین که ایشان یکی دو نکته گفتند، صحبت ایشان را قطع کردند و فرمودند: " من شهید سعیدی را بهتر از شما می‌شناسم." کسانی بعد از شهادت پدرمان به خانه ما می‌آمدند و می‌گفتند: " پدرتان اشتباه کرد سازش نکرد! چرا خونش را به زمین ریخت و شما را یتیم کرد؟" خلاصه همه گناهان را به گردن پدرم می‌انداختند، نه شاه و ساواک!
 
حجت الاسلام سید روح الله سعیدی (فرزند شهید): بار آخري كه ايشان را بازداشت كردند، ديگر چاره‌اي نداشتند و ايشان را به هادت رساندند، چون دستور به شهادت رساندن ايشان مستقيماً از آمريكا آمده بود. او در آن زمان اين دستور رااز طرف آمريكا ابلاغ كرده بود و با اينكه ساواك شهادت ايشان را مخفي نگه داشت، مردم سرانجام فهميدند كه فرسيو دستور كشتن شهيد سعيدي را داده و به او مهلت ندادند و او را به هلاكت رساندند.
 
 
 
پیام شهید در باره حضرت امام خمینی قدس سره
 
آیت الله سعیدی علاقه و ارادت خاصی نسبت به حضرت امام خمینی« قدس سره» داشت و در باره امام گفته بود:
 
«به خدا سوگند، اگر مرا بكشید و خونم را بر زمین بریزید، در هر قطره ی خونم، نام مقدس خمینی را خواهید یافت.»
 
«حضرت امام شبیه ترین عالمان نسبت به ولی الله، امام زمان (عج) و آباء طاهرینش می باشد.»
 
«مرا بگیرید و به بند و حبس كشید، تا آن وقت از من سلب مسؤولیت شود، چه اگر آزاد باشم، فریاد می زنم، حقایق را می گویم و افشاگری می كنم. من این لباس را پوشیده ام و از بیت المال امرار معاش می كنم، كه پاسدار اسلام و وفادار به رهبرم، امام خمینی باشم.... بنابراین باید فریاد بزنم و جز این چاره ای ندارم.»
 
 
 
تسليت نامه فضلا و محصلين حوزه علميه قم به مناسبت شهادت آيت الله سعيدي و جوابيه امام راحل
 
باسمه تعالي
 
محضر مبارک بزرگ مرجع عاليقدر و پيشواي عظيم الشان، حضرت آيت الله العظمي خميني متع الله المسلمين بطول بقاء وجوده الشريف
 
با درود فراوان
 
فاجعه قتل حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي محمدرضا سعيدي قدس سره به دست حکومت خون آشام ايران در زندان جهت مبارزه با کنسرسيوم سرمايه داري، قلوب ملت اسلام را جريحه دار ساخت و البته آن مرجع عظيم الشان که هميشه دلسوز و پشتيبان مسلمين مي باشند، بيش از هر کس از اين جنايت خونين ناراحت و متأثرند.
 
ما با نهايت تاسف و تاثر، اين فاجعه را به پيشگاه مقدس حضرتعالي تسليت عرض نموده، موفقيت آن حضرت را در پيشبرد اهداف مقدس قرآن، آزادي ملت اسلام و قطع ايادي استعمار از سرزمين هاي اسلامي مسئلت داريم.
 
دام الله ظلکم علي رئوس الانام
 
ربيع الثاني، 1390
فضلا و محصلين حوزه علميه قم
 
 
جوابيه حضرت امام خمینی(ره)
 
باسمه تعالي
خدمت عموم فضلا و محصلين حوزه هاي علميه ايدهم الله تعالي
 
حوادث اخير ايران که قتل فجيع مرحوم سعيدي مترتب بر آنهاست، موجب کمال تاثر است. اين تنها مرحوم سعيدي نيست که با اين وضع اسف انگير در گوشه زندان از پاي در مي آيد، بلکه چه بسا افراد مظلوم و بي گناه که به جرم حق گويي در سياه چال هاي زندان مورد ضرب و شتم و شکنجه هاي وحشيانه و رفتار غيرانساني قرار مي گيرند.
 
اين خوان يغما که مدت هاست مورد هجوم چپي و راستي قرار گرفته و گاهي با صراحت تقسيم گرديده، اکنون با عناوين ديگر با کمال عوام فريبي نقشه کشي شده و مورد تقسيم قرار گرفته است. از طرفي کارشناسان چپي که مقصود آنها اسارت شرق و ملل اسلامي است، به اسم تأسيس کارخانه ذوب آهن (که نفع آن براي استعمار و کسب وجهه دستگاه جبار بيشتر از نفعي است که به ملت مي رسد) و از طرف ديگر کارشناسان و سرمايه داران بزرگ آمريکا، به اسم عظيم ترين سرمايه گذاري خارجي، براي اسارت اين ملت مظلوم به ايران هجوم نموده اند، سرمايه داراني که بنا به نوشته بعضي از روزنامه ها، هر لحظه از عمرشان ده ها هزار دلار قيمت دارد. بايد ديد آنها براي چه منظوري در تهران اجتماع مي کنند؟ آيا براي غمخواري و انسان دوستي است؟! کساني که دنيا را به خاک و خون کشيده اند و ده ها هزار انسان را براي شهوات به زير خاک کرده اند، در اينجا دوست صميمي ما هستند؟!! آيا نفوذ دولت ايران و عظمت شاه موجب اين امر است؟! (اين را هم همه مي دانند) يا سودجويي سياسي و اقتصادي با دامنه وسيع آن پايگاهش ايران و دنبال آن ساير ممالک اسلامي و ديگر ممالک شرقي است از يک طرف و خودباختگي دستگاه ننگين ايران در مقابل استعمار چپ و راست از طرف ديگر موجب اين بدبختي هاست؟
 
ملت ايران بداند که اگر خداوند متعال به اين دستگاه خودباخته در مقابل اجانب و جبار در مقابل ملت ها مهلت دهد، اين آخرين چوپ حراج نيست که به مخازن زيرزميني و روي زميني اين کشور زده شده است. بايد منتطر بالاتر باشند، اگر بالاتري باشد. اکنون زراعت، صنعت، معادن، منابع جنگلي و حتي توزيع متاع در سراسر کشور و جلب سياحان را در اختيار آنان خواهند گذاشت و براي ملت ايران جز باربري و کارگري براي سرمايه داران و ذلت و فقر و فاقه چيزي نخواهد ماند.
 
شما از خواب هايي که براي اين کشور ديده ايد، اطلاع نداريد. اينجانب کراراً خطر دولت اسرائيل و عمال آن را به ملت گوشزد کردم که بايد مقاومت منفي کنند و از معاملات با آنها احتزاز جويند. اکنون راه را براي مصيبت بزرگ تري باز کرده اند و مي خواهند ملت را به اسارت سرمايه داران درآوردند.
 
بر رجال سياسي و ديني و جوانان مدارس ديني و دانشگاه و بر همه طبقات لازم است که قبل از اجرا شدن اين واقعه و نتايج مرگبار آن اعتراض کند، به دنيا برسانند که اين قراردادها مخالف احکام اسلام است، وکلاء مجلسين ايران چون منتخب ملت نيستند، رأي آنها قانوني نيست و مخالف قانون اساسي و خواست ملت است، در اين قضايا بايد با نظارت مقامات بي طرف جهاني رفراندوم شود تا خواست ملت معلوم گردد. من قتل فجيع اين سيد بزرگوار و عالم فداکار را که براي حفظ مصالح مسلمين و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد، به ملت اسلام عموماً و خصوص ملت ايران تعزيت مي دهم و از خداوند متعال رفع شر دستگاه جبار و عمال کثيف استعمار را مسئلت مي نمايم.
 
(والسلام علي من اتبع الهدي )               "روح الله الموسوي الخميني"

برکاتی حیرت انگیز درباره بسم الله


خدای متعال برای اینکه به انسان‌ها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز در حدیثی فرمود «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است».

کتاب مقدس قرآن مجموعه ای از سخن الهی است که در مدت 23 سال به وسیله امین وحی جبرائیل بر قلب نازنین پیشوای گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) نازل گردید که در طول حیات مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) و زندگی ائمه اطهار (علیهم‌السلام) تفسیر برخی از آیات قرآن از زبان مبارک این بزرگواران بیان شد، اما بسیاری از آیات قرآن توسط مفسران و علمای اسلام بر اساس روایات اسلامی تفسیر شد که نتیجه این تلاش‌ها تاکنون نگارش صدها کتاب تفسیری بوده است.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
جمله بسم الله الرحمن الرحیم 114 بار بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده است؛ در 113 سوره به عنوان سرفصل آمده و از آنجا که اول سوره برائت بسم الله نازل نشده و در سوره نمل علاوه بر ابتدای سوره، در آیه «إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم» نیز این جمله مبارکه آمده است مجموعاً 114 آیه می‌شود.
 
«بسم الله الرحمن الرحیم» جزء سوره حمد و دیگر سوره های قرآن به شمار می‌رود -الا سوره توبه- و اگر کسی سوره حمد را در نماز یا غیر نماز، واجب شد که بخواند، اگر این آیهء بسم الله را نخواند سوره را ناقص خوانده، چرا که این آیه جزء سوره ی فاتحة الکتاب است.
 
بنابر روایتی، احتمالاً برای اولین بار، سلمان فارسی به درخواست ایرانیان ترجمه سوره حمد و «بسم الله الرحمن الرحیم» را انجام داد که در آن ترجمه «بسم الله ...» «به نام یزدان بخشاونده» آمده و در ترجمه تفسیر طبری که مترجم آن ناشناس است، به صورت «به نام خدای مهربان بخشاینده» ذکر شده و تا زمان حاضر با اندک تفاوتی به صورت «به نام خداوند بخشنده مهربان» باقی مانده است.
 
عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است.
 
از روایتی که کلینی از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند، آغاز همه کتب آسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره های قرآن، جز سوره برائت (توبه) آمده است. همچنین سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحیم»، در برخی ادعیه، حاکی از ارزش این آیه است.
 
ارتباط محتوای «بسم الله» با مضمون هر سوره
 
بر اساس نظر اکثر مفسران هر باری که «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل می‌شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت به این معنی که محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون مضمون سور فرق می‌کند، مضمون این بسم الله‌ها هم فرق خواهد کرد و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می‌شد.
 
ادب الهی در شروع کار/ نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود
 
خدای متعال برای اینکه به انسان‌ها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده و علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده‌اند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو ابتر» ؛ «هر کاری  مهمی که به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمی‌رسد.
 
عبادتی که با نام خدا شروع نشود هم ابتر است
 
خدای سبحان با آغاز سوره فاتحة الکتاب به بسم الله به ما آموخت که این حمد و عبادت خدا را نیز به نام خدا آغاز کنید تا به مقصد برسید.معلوم می‌شود اگر عبادت هم به نام خدا نباشد ابتر است چون حسن فعلی دارد ولی ارتباط را انسان حفظ نکرده است. هر چه به نام خدا نباشد، او هالک است زیرا چیزی که به نام خدا نباشد لا شیء است به صورت شیء. بقاء فقط از آن خداست و کاری که برای وجه الله نباشد پایدار نیست.
 
امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی از بسم الله به عنوان کلید درهای طاعت یاد کرده و می‌فرماید: درهای گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهای طاعت را با بسم اللّه گفتن بگشایید.
 
همچنین امام صادق (علیه‌السلام) در حدیثی فرمودند: هرگاه یکی از شما وضو بگیرد و بسم اللّه الرحمن الرحیم نگوید، شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کاری که باید نام خدا را بر آن جاری سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است.
 
قداست و برکت نام خدا
 
«بسم الله الرحمن الرحیم» آنچنان از قداست برخوردار است که انسان‌ها موظفند این نام را تسبیح و تکریم کرده و آن را فراموش نکنند. نه این نام را در جای باطل به کار برند و نه در کار حق از این نام غفلت کنند و نه در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران را ببرند؛ لذا خدای سبحان هم این اسم را مظهر برکت قرار داد، هم مظهر تسبیح، هم اوصاف تشبیهیه را در این اسم ظاهر کرد و هم برکات تنزیهیه را، هم فرمود «تبارک اسم ربک» هم فرمود «سبّح اسم ربک».
 
خداوند فرمود: «فسبّح باسم ربک العظیم» و «سبح اسم ربک الاعلی» (این نام را تنزیه بکن). این طور نباشد که در کنار این نام شریکی برای او قائل باشی و بگویی به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. این تنزیه نام خدا نیست. این توهین نام است که در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران باشد؛ و مبادا بگویی اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. خدا نامش اولی است که ثانی برنمی‌دارد. نه در کنار او نامی است، نه او اول است و دیگری یا دیگران ثانی. این نام را تنزیه بکن.
 
وقتی آیه «سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اجعلوها فی سجودکم» آن را در سجده قرار بدهید، که در سجده می‌گوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده. وقتی آیه «سبح اسم ربک العظیم» نازل شد پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «اجعلوها فی رکوعکم» لذا در رکوع می‌گوییم: سبحان ربی العظیم و بحمده. اینکه خدای سبحان فرمود نام مرا گرامی بدارید «تبارک اسم ربک ذی‌الجلال و الاکرام» برای اینکه این نام منشأ برکت است. این نام نشانه و علامت آن هستی محض است که همهء خیرات از ناحیه اوست.
 
علمای فریقین (شیعه و سنی) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده‌اند «کل امر ذی بال لم یبدأ فیه به بسم الله فهو ابتر» یعنی «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمی‌رسد
 
شرط حلّیت ذبیحه ، ذکر اسم الله است
 
خداوند در قرآن می‌فرماید «و لا تأکلوا ممّا لم یُذْکَر اسمُ الله علیه و إنّه لفسقٌ» که این یک حکم شرعی است. دستور اسلام این است که وقتی می‌خواهید ذبیحه را ذبح کنید، نام خدا را ببرید «فاذکروا اسم الله علیها». این جنبه اثباتی قضیه و اگر کسی عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان مردار می‌شود؛ یعنی چیزی که حلال و طیب و طاهر بود می‌شود مردار و حرام و آلوده.
 
یک شرط حلیت ذبیحه آن است که ذابح مسلمان باشد و یک شرط دیگر این است که حین ذبح بگوید"بسم الله " و اگر یک مسلمانی در حین ذبح، عمداً بسم الله را نگفت یا گفت به نام نامی فلان فرد و غیره و ذبیحه را سر برید این گاو و گوسفند حلال و پاک با این کار حرام و آلوده می‌شود.
 
بسم الله نشانه دین اسلام
 
پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) علاوه بر توصیه های عام نسبت به ذکر بسمله، در مواردی خاص، مانند اوقات خوردن غذا، نوشتن نامه، رفتن به بستر برای خواب و برخاستن از بستر تأکید بیشتری بر بیان بسم الله داشتند.با این اوصاف، ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده می‌شود، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند می‌گفت و مشرکان از او روی بر می‌گرداندند که آیه 46 سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد.
 
منبع :درس های تفسیر آیت الله جوادی آملی

خطبه بدون"الف" امام علی علیه السّلام


 على علیه‏ السلام مرتجلاً و بدون هیچگونه تأمل و توقفى خطبه ‏اى خالى از حرف «الف» ایراد فرمودند كه بعدا به خطبه «مونقه» (شگفت‏انگیز و تعجب‏ آور) نامیده شد.

 
حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ، وَ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ، وَ تَمَّتْ كَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَتْ مَشِیَّتُهُ وَ بَلَغَتْ حُجَّتُهُ، وَ عَدَلَتْ قَضِیَّتُهُ، حَمِدْتُ حَمْدَ مُقِرٍّ بِرُبُوبِیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبُودِیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِنْ خَطیئَتِهِ، مُعْتَرِفٍ بِتَوْحیدِهِ، مُسْتَعیذٍ مِنْ وَعیدِهِ، مُۆَمِّلٍ مِنْ رَبِّهِ مَغْفِرَةً تُنْجیهِ، یَوْمَ یُشْغَلُ عَنْ فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَسْتَعینُهُ، وَ نَسْتَرْشِدُهُ، وَ نُۆْمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَكَّلُ عَلَیْه، وَ شَهِدْتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخْلِصٍ مُوقِنٍ، وَ فَرَّدْتُهُ تَفْریدَ مُۆْمِنٍ مُتْقِنٍ، وَ وَحَّدْتُهُ تَوْحیدَ عَبْدٍ مُذْعِنٍ لَیْسَ لَهُ شَریكٌ فى مُلْكِهِ، وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ فى صُنْعِهِ، جَلَّ عَنْ مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مِثْلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَكَ فَقَهَرَ، وَ عُصِىَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَكَرَ، وَ حَكَمَ فَعَدَلَ، وَ تَكَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَمْ یَزَلْ وَ لَنْ یَزُولَ، وَ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ.وَ هُوَ قَبْلَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَ بَعْدَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مُتَمَلِّكٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَكَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیْسَ یُدْرِكُهُ بَصَرٌ، وَ لَمْ یُحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِىٌّ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، عَلِىٌّ، حَكیمٌ، رَۆُفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ،
 
خواسته‏ اش در امور نافذ گردیده است. حجّتش كامل و حكمش عدل است. حمد مى‏گویم او را حمدِ كسى كه:
 
به پروردگارى او اقرار دارد، به فرمانبردارى او سر فرود آورده است، از گناهان خود عذرخواه است، به وحدت و یگانگى او اقرار دارد، به او از كیفر و جزایش پناه برده است، و از او امید آمرزش دارد؛ آمرزشى كه نجاتش مى‏دهد در روزى كه سختى آن به حدّى است كه او را از اینكه به اهل و فرزندان خود بیندیشد باز مى‏دارد. از او یارى مى‏ طلبیم و به او ایمان مى ‏آوریم و بر او توكّل مى‏كنیم.
 
از روى اخلاص و یقین به او گواهى مى‏دهم و یگانه‏ اش مى‏دانم همان گونه كه مۆمن محكم و استوار او را یگانه مى‏داند. او را یكتا مى‏شناسم، یكتا شناختن بنده‏اى كه اقرار و اعتراف دارد بر اینكه شریكى براى او در ملك و سلطنتش نیست و كمك كار و یاورى در صُنعش ندارد. بزرگ‏تر است از اینكه براى خود مشیر و وزیرى بگیرد و پاك و منزه است از اینكه مثل و مانندى داشته باشد. مى‏داند و پنهان مى‏كند و مى‏پوشاند و از باطن خبر دارد. مالك و قاهر است.
 
چون نافرمانى شود بیامرزد و چون عبادت شود، جزاى نیك دهد. وقتى حكم كند، در حكم خود عادل باشد و كرم نماید و تفضل فرماید. همیشه بوده و خواهد بود و چیزى مانند او نیست.
 
او پیش از هر چیزى بوده و بعد از هر چیز خواهد بود. پروردگارى است كه: به عزّت خود یگانه است، به قدرت خود، مالك است، به توانایى و قوّت خود، از هر عیبى مبرّا است، و به برترى خود، بزرگوار است. هیچ دیده‏اى او را درك نكند و نظر و دقتى او را فرا نگیرد. توانا است و كسى بر او قدرت نیابد. بینا، شنوا، بلندمرتبه، حكیم، مهربان، رحیم، قادر و علیم است.
 
عَجَزَ فى وَصْفِهِ مَنْ یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فى نَعْتِهِ مَنْ یَعْرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعْوَةَ مَنْ یَدْعُوهُ، وَ یَرْزُقُ عَبْدَهُ وَ یَحْبُوهُ، ذُو لُطْفٍ خَفِىٍّ، وَ بَطْشٍ قَوِىٍّ، وَ رَحْمَةٍ مُوَسِّعَةٍ، وَ عُقُوبَةٍ مُوجِعَةٍ، رَحْمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مُونِقَةٌ، وَ عُقُوبَتُهُ جَحیمٌ مُۆْصَدَةٌ مُوبِقَةٌ، وَ شَهِدْتُ بِبَعْثِ مُحَمَّدٍ عَبْدِهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَفِیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فى خَیْرِ عَصْرٍ، وَ فى حینَ فَتْرَةٍ، وَ كُفْرٍ، رَحْمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّى بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ كَدَحَ، رَۆُفٌ بِكُلِّ مُۆْمِنٍ، رَحیمٌ، وَلِىٌّ، سَخِىٌّ، ذَكِىٌّ، رَضِىٌّ، عَلَیْهِ رَحْمَةٌ، وَ تَسْلیمٌ، وَ بَرَكَةٌ، وَ تَعْظیمٌ، وَ تَكْریمٌ مِنْ رَبِّ غَفُورٍ رَحیمٍ،قَریبٍ مُجیبٍ، وَصَّیْتُكُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَنى، بِتَقْوى رَبِّكُمْ، وَ ذَكَّرْتُكُمْ بِسُنَّةِ نَبِیِّكُمْ، فَعَلَیْكُمْ بِرَهْبَةٍ تُسَكِّنُ قُلُوبَكُمْ، وَ خَشْیَةٍ تَذْرى دُمُوعَكُمْ، وَ تَقِیَّةٍ تُنْجیكُمْ یَوْمَ یُذْهِلُكُمْ، وَ تُبْلیكُمْ یَوْمَ یَفُوزُ فیهِ مَنْ ثَقُلَ وَزْنُ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزْنُ سَیِّئَتِهِ، وَلْتَكُنْ مَسْئَلَتُكُمْ مَسْئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضُوعٍ، وَ شُكْرٍ، وَ خُشُوعٍ، وَ تَوْبَةٍ، وَ نَزُوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجُوعٍ وَلْیَغْتَنِمْ كُلُّ مُغْتَنِمٍ مِنْكُمْ، صِحَّتَهُ قَبْلَ سُقْمِهِ، وَ شَیْبَتَهُ قَبْلَ هَرَمِهِ، وَسِعَتَهُ قَبْلَ عَدَمِهِ، وَ خَلْوَتَهُ قَبْلَ شُغْلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبْلَ سَفَرِهِ، قَبْلَ هُوَ یَكْبُرُ، وَ یَهْرَمُ، وَ یَمْرَضُ، وَ یَسْقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعْرِضُ عَنْهُ حَبیبُهُ، وَ یَتَغَیَّرُ عَقْلُهُ، وَ یَنْقَطِعُ عُمْرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوْعُوكٌ، وَ جِسْمُهُ مَنْهُوكٌ، قَدْ جَدَّ فى نَزْعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ كُلُّ قَریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَكَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَتْ نَفْسُهُ، وَ نُكِبَتْ عِرْسُهُ، وَ حُفِرَ رَمْسُهُ، وَ یَتَمَ مِنْهُ وُلْدُهُ، وَ تَفَرَّقَ عَنْهُ عَدَدُهُ،
 
 هر كه او را وصف كند، عاجز و ناتوان مى‏گردد، و هر كه به معرفت او رسد، در تعیین صفت براى او گمراه مى‏شود. در عین دورى، نزدیك و در عین نزدیكى، دور است.
 
هر كه او را بخواند، اجابت كند و بندگان را روزى عطا فرماید. صاحب لطف نهان و عقوبت شدید است. رحمتش وسعت دارد و عقوبتش دردناك است؛ رحمتى كه همچون بهشتى است پهناور و شگفت‏انگیز، و عقوبتى كه كیفرش دوزخى است طبقه‏بندى شده و هلاك كننده. گواهى مى‏دهم كه محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بنده و فرستاده و اختیار شده و حبیب او است كه او را در بهترین زمان‏هایى كه مقتضى برانگیختنِ پیامبر بوده، برانگیخت؛ زیرا مدّتى در فَترت گذشته بود و پیامبرى مبعوث نشده بود و كفر، عالم را فرا گرفته بود. این پیامبر، رحمتى براى بندگان و ازدیاد منت خداوند بر آنان بود. نبوت را به او ختم نمود و حجّت خود را با ارسال حضرتش قوت بخشید.
 
و اما آن پیامبر؛ موعظه كرد، نصیحت نمود، تبلیغ فرمود و به رنج افتاد. براى هر مۆمنى، مهربان، رحیم، دوست، با سخاوت، پاكیزه و پسندیده بود. رحمت و سلام و بركت و عظمت و كرامت خداوندِ آمرزنده مهربانِ نزدیكِ اجابت كننده بر او باد. من شما را به پرهیزگارى از نافرمانى خداوند سفارش مى‏كنم و به پیروى از روش پیامبرتان یادآورى مى‏نمایم.پس بر شما باد: به ترسى كه دل‏ها را آرامش دهد، به رعبى كه اشك‏ها را جارى كند، و تقوایى كه باعث نجات شما گردد از روزى كه به فراموشى اندازد و مبتلا گرداند. همان روزى كه بهره‏مند شود از آن هر كس كه كارهاى نیكش بسیار و كارهاى زشت و ناپسندش كم باشد.باید سۆال شما از پروردگارتان، سۆال بنده ‏اى باشد كه خوار و فروتن، و سرافكنده و شكرگزار است. مانند بنده‏اى كه توبه كرده و از نافرمانى كناره‏ گیرى كرده و پشیمان شده است. بنابراین، هر غنیمت‏شمارى از میان شما، باید غنیمت شمارد: سلامت خود را پیش از آنكه بیمار شود، میانسالى خود را قبل از آنكه پیر و فرتوت گردد، وسعتش را قبل از آنكه فقر گریبانگیرش شود، آسایش خود را پیش از آنكه گرفتار گردد، و فرصت هایش را پیش از سفر از این‏دار فانى: پیش از آنكه از كار افتاده گردد و مریض و ناتوان شود، پیش از آنكه طبیبش از علاج او باز ماند و دوستانش از او روى گردانند، پیش از آنكه عقلش زایل و عمرش تمام شود و اطرافیان آهسته با هم بگویند: «دیگر از حركت بازافتاده، جسمش كاهیده شده و سخت گرفتار جان كندن است.»  
 
در این حال، هر خویشاوندِ دور و نزدیكى بر بالینش حاضر شود، اما او در حالى كه چشم به بالا دوخته و پیشانیش را عرق فراگرفته؛ قلبش از حركت بازمانَد و جانش گرفته شود. و همسرش بیچاره و بدبخت گردد. قبرش را كنده و مهیا كنند، اولادش یتیم گردند، نزدیكانش پراكنده شوند.
 
وَ قُسِّمَ جَمْعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمْعُهُ، وَ كُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِىَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِّىَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیْهِ كَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنْهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِّعَ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمِلَ فَوْقَ سَریرٍ، وَ صُلِّىَ عَلَیْهِ بِتَكْبیرٍ، وَ نُقِلَ مِنْ دُورٍ مُزَخْرَفَةٍ، وَ قُصُورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حُجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فى ضَریحٍ مَلْحُودٍ، ضَیِّقٍ مَرْصُوصٍ بِلِبْنٍ، مَنْضُودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ، وَ هیلَ عَلَیْهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِىَ عَلَیْهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِىَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنْهُ وَلِیُّهُ، وَ نَدیمُهُ وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قَرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفِیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشْوُ قَبْرٍ، وَ رَهینُ قَفْرٍ، یَسْعى فى جِسْمِهِ دُودُ قَبْرِهِ و یَسیلُ صَدیدُهُ مِنْ مِنْخَرِهِ، یُسْحَقُ ثَوْبُهُ وَ لَحْمُهُ، وَ یُنْشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظْمُهُ، حَتّى یَوْمَ حَشْرِهِ، فَیُنْشَرُ مِنْ قَبْرِهِ، وَ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ، وَ یُدْعى لِحَشْرٍ وَ نُشُورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَتْ قُبُورٌ، وَ حُصِّلَتْ صُدُورٌ، وَجىءَ بِكُلِّ نَبِىٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنْطیقٍ، وَ تَوَلّى لِفَصْلِ حُكْمِهِ رَبٌّ قَدیرٌ، بِبَعیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَكَمْ مِنْ زَفْرَةٍ تُضْنیهِ، وَ حَسْرَةٍ تُنْضیهِ، فى مَوْقِفٍ مَهُولٍ عَظیمٍ، وَ مَشْهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَیْنَ یَدَىْ مَلِكٍ كَریمٍ، بِكُلِّ صَغیرَةٍ وَ كَبیرَةٍ عَلیمٍ، حینَئِذٍ یُلْجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحْفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبْرَتُهُ غَیْرُ مَرْحُومَةٍ، وَ صَرْخَتُهُ غَیْرُ مَسْمُوعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیْرُ مَقْبُولَةٍ، وَ تَۆُلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ وَ نَطَقَ كُلُّ عُضْوٍ مِنْهُ بِسُوءِ عَمَلِهِ، وَ شَهِدَ عَیْنُهُ بِنَظَرِهِ، وَ یَدُهُ بِبَطْشِهِ، وَ رِجْلُهُ بِخَطْوِهِ، وَ جِلْدُهُ بِمَسِّهِ، وَ فَرْجُهُ بِلَمْسِهِ، وَ یُهَدِّدُهُ مُنْكَرٌ وَ نَكیرٌ، وَ كَشَفَ عَنْهُ بَصیرٌ، فَسُلْسِلَ جیدُهُ، وَ غُلَّتْ یَدُهُ، وَ سیقَ یُسْحَبُ وَحْدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِكَرْبٍ شَدیدٍ، وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فى جَحیمٍ،
 
و اموالش تقسیم شود. در حالى كه دیدن و شنیدنش از دست رفته و كفنِ او را مهیا مى‏كنند؛ دست و پایش كشیده شود، رو به قبله گردد، جامه‏اش كنده و عریان شود، غسل داده شده و خشك گردد. آنگاه جایش آماده شده و كفنش را باز مى‏كنند. چانه‏اش را بسته، پیراهن (كفن) را بر او پوشانده، عمّامه بر سرش نهاده و در نهایت پیچیده شده و وداع كرده مى‏شود. و بر تابوت گذارده و بر او نماز مى‏خوانند. سپس از خانه‏ى زینت داده شده و قصرهاى محكم و اطاق‏هاى بر هم قرار گرفته [به سوى قبرستان] منتقل گردیده و در شكاف زمین جاى داده مى‏شود. مكانى كه میان لحدى تنگ كه با خشت‏ها به هم بسته شده و سقف آن از سنگ‏ها ترتیب داده شده قرار دارد.
 
در این زمان، بر او خاك و ریگ گور ریخته شود و او را سنگ‏هاى قبر فراگیرد. و آنچه از آن مى‏ترسید بر سرش آید. دوستانش، ندیمانش، خویشان و یارانش همه او را واگذارند و بازگردند. و همسر او، همسر دیگرى اختیار كند؛ او كه زمانى دوست و انتخاب شده و همخوابه‏اش بود، در آغوش دیگرى درآید در حالى كه او گرفتار تنهایى قبر باشد. [پس از مدتى نه چندان دور] كِرم‏هاى زمین بر جسدش هجوم آورند و از بینى و دهانش چرك و خون بیرون زند. جامه و گوشت بدنش پوسیده شود، خونش به زمین فرو رَوَد، جسمش خشك گردد و استخوانهایش باریك شود. او به همین حال بماند تا روز حشر فرا رسد و سر از قبر درآورد. روزى كه نفخه در صور دمیده شده و براى حشر خوانده شود. روزى كه قبرها زیر و رو شده و آنچه در دل آنهاست بیرون آید. روزى كه هر پیامبر و هر صدیق شهید و سخنورى حضور یابد و اختیار حكم و داورى براى پروردگارى است كه به افعال و كردار بندگان، دانا و بینا است.پس چه ناله‏هاى دلخراشى كه برنمى‏آید و چه حسرت‏هاى جانسوز كه پدیدار نمى‏شود؛ زیرا در جایگاه هولناك بزرگى نگهداشته شود و در برابر پادشاه كریمى قرار گیرد كه به هر كردار كوچك و بزرگ آگاه است. در این هنگام، عرق سراپاى او را فراگیرد، به شدت مضطرب شود، اشك بریزد؛ ولى كسى به او رحم نكند و بر آنچه فریاد كند، فریادرسى نباشد. حجّت او قبول نشود و نامه عملش به سویش بازگردد و نافرمانیهایش آشكار شود و [آنگاه] هر عضو او به سخن آید و از بدى كردارش خبر دهد: چشم او گواهى دهد به آنچه نظر افكنده، دست او گواهى دهد به سوى آنچه یازیده، پایش گواهى دهد به آنچه به سوى آن رفته، پوست او گواهى دهد با آنچه كه تماس داشته، فرج او گواهى دهد به آنچه كه لمس كرده. سپس منكر و نكیر او را تهدید كرده و بترسانند. رسوایى‏اش پدیدار شود [تا اینكه] زنجیر به گردن او گذارند و دستهایش را به غل ببندند و او را به تنهایى بِكِشند و به سختى در دوزخ وارد كنند. به ناچار، در آتش عذاب شود.
 
 
وَ یُسْقى شَرْبَةً مِنْ حَمیمٍ تَشْوى وَجْهَهُ، وَ تَسْلِخُ جِلْدَهُ، یَضْرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمِقْمَعٍ مِنْ حَدیدٍ، یَعُودُ جِلْدُهُ بَعْدَ نَضْجِهِ بِجِلْدٍ جَدیدٍ، یَسْتَغیثُ فَیُعْرِضُ عَنْهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمَ، وَ یَسْتَصْرِخُ فَیَلْبَثُ حُقْبَهُ بِنَدَمٍ، نَعُوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَصیرٍ، وَ نَسْئَلُهُ عَفْوَ مَنْ رَضِىَ عَنْهُ، وَ مَغْفِرَةَ مَنْ قَبِلَ مِنْهُ، فَهُوَ وَلِىُّ مَسْئَلَتى وَ مُنْجِحَ طَلِبَتى، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ تَعْذیبِ رَبِّهِ، سَكَنَ فى جَنَّتِهِ بِقُرْبِهِ، وَ خُلِّدَ فى قُصُورٍ مُشَیِّدَةٍ، وَ مُكِّنَ مِنْ حُورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ، وَ طیفَ عَلَیْهِ بِكُئُوسٍ، وَ سَكَنَ حَظیرَةَ فِرْدَوْسٍ، وَ تَقَلَّبَ فى نَعیمٍ، وَ سُقِىَ مِنْ تَسْنیمٍ، وَ شَرِبَ مِنْ عَیْنٍ سَلْسَبیلٍ، مَمْزُوجَةٍ بِزَنْجَبیلٍ، مَخْتُومَةٍ بِمِسْكٍ عَبیرٍ، مُسْتَدیمٍ لِلْحُبُورِ، مُسْتَشْعِرٍ لِلسُّرورِ، یَشْرَبُ مِنْ خُمُورٍ، فى رَوْضٍ مُشْرِقٍ مُغْدِقٍ، لَیْسَ یَصْدَعُ مَنْ شَرِبَهُ، وَ لَیْسَ یَنْزِفُ، هذِهِ مَنْزِلَةُ مَنْ خَشِىَ رَبَّهُ، وَ حَذَّرَ نَفْسُهُ، وَ تَلِكَ عُقُوبَةُ مَنْ عَصى مُنِشْئَهُ، وَ سَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُهُ، مَعْصِیَةَ مُبْدیهِ، ذلِكَ قَوْلٌ فَصْلٌ وَ حُكْمٌ عَدْلٌ، خَیْرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعْظٍ بِهِ نَصَّ، تَنْزیلٌ مِنْ حَكیمٍ حَمیدٍ، نَزَلَ بِهِ رُوحُ قُدُسٍ مُبینٍ، عَلى نَبِىٍّ مُهْتَدٍ مَكینٍ، صَلَّتْ عَلَیْهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُكَرَّمُونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِرَبٍّ رَحیمٍ مِنْ شَرِّ كُلِّ رَجیمٍ، فَلْیَتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُكُمْ، وَلِیَبْتَهِلْ مُبْتَهِلُكُمْ، فَنَسْتَغْفِرُ رَبَّ كُلِّ مَرْبُوبِ لى وَلَكُمْ.
 
 
چندان كه روى او پخته شود و پوست بدنش بعد از سوختن به پوستى دیگر تبدیل گردد. در برابر ناله‏ها و فریادهایى كه مى‏زند، خازنان جهنم از او روى بگردانند و جوابش را ندهند. و هر چه فریاد زند، كسى به فریادش نرسد [ و بدین ترتیب ] سال‏هاى درازى به ندامت و پشیمانى بگذراند. پناه مى‏بریم به خداوندِ قادرِ توانا از بدى هر پیشامد ناگوارى، و از او بخشش و عفو كسى را كه از او خشنود شده است درخواست مى‏كنیم و آمرزش كسى را كه از او قبول فرموده مسألت مى‏نماییم؛ كه او ولى نعمت خواسته‏ ها و برآورنده‏ى حاجات من است. پس كسى كه از عذاب پروردگار نجات یابد، به مقام قرب در بهشت ساكن شود و در قصرهاى محكمِ جاویدان بماند؛ در حالى كه به حورالعین و خدمتگزاران بهشتى دست یابد. جام‏ها از نوشیدنى‏ها برایش مهیا كنند و در فردوس اعلى جایگزینش نمایند. او در ناز و نعمت بگردد و از آب تسنیم بیاشامد و از چشمه سلسبیل؛ كه آمیخته به زنجبیل، و مُهر كرده به مُشك و عبیر است سیراب شود. او همواره در این نعمت‏ها و شادى‏ها زندگى مى‏كند و از شراب‏هایى كه در باغ‏هاى روشن و پر نور است، و آب‏هاى روان در آن جارى است، شرابى كه درد سر نیاورد و عقل را زایل نكند مى‏نوشند. این است منزلت و مقام كسى كه از پروردگار خود بترسد و نفس خود را بر حذر بدارد. و آن است كیفر كسى كه بر آفریننده‏ى خود عصیان بورزد و نفسش معصیت خالقش را براى او زینت داده و آسان نماید. این است گفتار به تفصیل و حُكم به عدل؛ بهترین قصه‏اى كه نقل شده و بهترین پندها كه بیان گردیده. از نزد حكیم حمید فروفرستاده شده و جبرئیل آن را به پیامبر هدایت كننده و صاحب جاه و مقام فرو آورده است. پیامبرى كه رسولان و سفیران مكرّم بر او درود فرستادند.
 
پناه مى‏برم به پروردگار مهربان از شر هر رانده شده‏ى گمراه كننده. پس باید تضرع كنند تضرع كنندگان و زارى نمایند زارى كنندگان. [در آخر] براى خودم و شما از پروردگار هر تربیت شده‏ اى طلب مغفرت مى ‏كنیم.
 
پی نوشت:
 
مصباح كفعمى، ص 968؛ على و المناقب، صص 368 – 370؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 19، صص 140 - 143؛ نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج 1 ، ص ،87 خ 20؛ کنز العمال، ج 16، صص 208 - 213 ؛ سفینة البحار، ج 1، ص 397 به نقل از جلد 9 بحارالانوار چاپ قدیم.
 
 
منبع: کتاب «علی علیه‏ السلام و خطب نادره»، ترجمه مجید دایی، انتشارات زراره.